سلام!
*داشتم دلیل واقعی مسئله را، یعنی ترسهایم را برای خانم دکتر تکیاری، همان خانم دکتر واقعی که س/ک/ت/ه باعث فلج اندامش شده و بسیار مهربان و دوستداشتنی است تعریف میکردم. عجیب بود. انگار درست مثل سهراب، « من از حجوم حقیقت به خاک افتادم...» این خانم دکتر را بینهایت زیاد دوست دارم...
** آدولف ه. را بخوانید. نوشته امانوئل اشمیت. حدود ده صفحه مانده که تمام شود. تمام مدت فکر میکنم اگر ممتحنین آکادمی هنر وین در صد سال پیش یا کمی پیشتر از آن راحتتر میگرفتند دنیا را و انتخاب هنرجوها را، این همه سامی ستیزی و نژاد پرستی شکل نمیگرفت در دنیا. مثل امروز که اگر کمی آن وزیر نمیدانم چه یونایتد استیت، که همیشه من را یاد شخصیت خبیث سریال رودخانهی برفی میاندازد، دست از چرند گویی بردارد، شاید جنگ سرد یا گرم یا هر چه در نگیرد...