روح سفید

نمی‌شود که بهار از تو سبز تر باشد...

روح سفید

نمی‌شود که بهار از تو سبز تر باشد...

۴

سلام! 

* نوروز ۸۰ است. تازه خانه را بازسازی کرده‌اییم. یک‌سری کاناپه خریده‌اییم که اسم‌شان « سان او لاو»است. ۱۳ روز تعطیلی نوروز را به اندازه دنیا دوست دارم. به خصوص که شب‌ها، شبکه ۲ فیلم سینمائی نشان می‌دهد. یک تلویزیون کوچک ۱۴ اینچ در اتاق من و فرناز هست. شب‌ها ساعت ۱۱، می‌نشینم به تماشای فیلم‌های شبکه ۲. همیشه از خانه عمه که بر می‌گردیم، دست‌هایم پر از کتاب است. این‌بار کتاب متفاوتی دارم. « دل دل‌دادگی» از شهریار مندنی پور. عاشق داستان شرق بنفشه‌اش بودم در مجموعه داستان شرق بنفشه که آن‌ را هم عمه معرفی کرده‌بود. شرق بنفشه را که می‌خواندم،دلم می‌خواست من هم بروم کتاب‌خانه حافظیه،یک کفش مشکی سگک‌دار پایم باشد و یک نفر قبل از من کتاب تاریخ بیهقی را گرفته باشد و برایم با مداد بنفش، نقطه گذاشته باشد زیر حروف کلمات تا یک نامه عاشقانه بنویسد.مهم‌ترین کار تعطیلات نوروز، نشستن روی کاناپه دو نفره و خواندن دل دل‌دادگی است در سکوت خانه وقتی همه رفته‌اند عید دیدنی! روجا که می‌گوید: « سردمه داود!» و در خیالش در سرمای بعد از زلزله رودبارخودش را می‌کشاند کنار بازوهای خیالی داود، سردم می‌شود. با داود می‌زنم به آب و می‌روم به دنبال گلنار شاید که پیدایش کنم در بین جنازه‌های بیشمار کودکان زلزله! شب زلزله، خانه عمه بودیم و از دیدن فیلم دزد عروسک‌ها برگشته بودیم! یادم هست نگرانی‌های عمو م. را برای خبر گرفتن از حال خواهر ساکن لاهیجانش! امروز، وسط بدو بدو هایم برای مرتب کردن اسناد و مدارک برج سبلان، یک لحظه صدای روجا در گوشم پیچید: « سردمه داود!» ... سردمه!

نظرات 3 + ارسال نظر
بارون سیاه یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ب.ظ http://blackrain.blogsky.com

در ادامه ی توضیح ِعنوانِ وبلاگ
میشه اینم اضافه کرد که and sometimes it becomes a storm

negar یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ http://zemzemehaykhamooshi.blogsky.com/

سلام طن ناز جونم
من هم سردم شد ...یخ کردم ...از درون لرزیدم ..این کتاب رو نخوندم
اما زمان زلزله بم ...برای یه مرکز خیریه کار می کردم و عکس ها و مناظری دیدم که ...
و دانشجوی که ...می گفت ...دیگر هیچ کس در خانه ای که دیگر وجود نداره ..منتظرش نیست ...
معنی هیچ را آن روز فهمیدم و معنی هیچ کس را ....
و زلزله شمال در همان زمان ..در جاده چالوس بودم با ۴ دختر دیگر ...که با یکی از آنها توی بم آشنا شده بودم و از بم آمده بود و باز هم در طالع اش زلزله ای دیگر...

شیوا دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ق.ظ http://sheeva

در زلزله بهار۶۹بیشترین آسیب رو رودبار و منجیل دیدند لاهیجان به شدت اونها آسیب ندید بیشترین آسیب رو دهات اطراف و خونه های ناپایدارش دیدن

چقدر دردناک است. هر چند من آن زلزله را خیلی یادم نمی‌آید چون دردش را حس نکردم. اما بم را، با تمام وجود دیدم و لمس کردم! دل دل‌دادگی را خوانده‌ایید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد